۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

یه روز یه ترکه
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.. ؛ خیلی شجاع بود، خیلی نترس..؛ یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد! جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو.. ، برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.
یه روز یه رشتیه
اسمش میرزا کوچک خان جنگلی بود؛برای مهارقدرت خودکامه تلاش کرد، برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه؛ اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.
یه روز یه لره
کریم خان زند ساده زیست بود، نیك سیرت و عدالت پرور بود و تا ممكن می شد از شدت عمل احتراز میكرد.

۱۳۸۹ مهر ۲۳, جمعه


زیباست بخاطر تو زیستن وبرای تو ماندن و به پای تو سوختن و چه تلخ و غم انگیزاست دور از تو بودن برای تو گریستن وبه عشق و دنیای تو نرسیدن ای کاش می دانستی بدون تو و به دورازدستهای مهربانت زندگی چه ناشکیباست!!

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

چوپان
بره گمشده اش را
در یخچال فریزر پیدا میکند
میزند زیر گریه
شهری ها او را به همدیگر نشان میدهندومیخندند

۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه


چه کسی میداند که تو در پیلۀ تنهایی خود تنهایی؟
چه کسی میداند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی؟
پیله ات را بگشا،
تو به اندازۀ یک پروانه زیبایی!!!

۱۳۸۹ فروردین ۱۲, پنجشنبه

حس می کنم بهار آمده است

قدم می زنم در باغ بادام تلخ
نقش هاروی گلدان شیشه ایم چه زیباست
به آینه که مینگرم،تعجب میکنم،
چهره ام چه جوان مانده است!
صدای خش خش برگ ها را زیر قدم هایم می شنوی؟
حس می کنم بهار آمده است
چرا همه جا را زرد می بینم؟!

۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه

سفر به طالقان





سلام. خوبین میدونم.! طالقان عجب جایی بوده ما نمیدونستیم.
جادش شبیه جاده رودهن بومهنه.
وقتی هم که میرسی فکر میکنی وارد کریدون فنار شدی. منظورم همون فریدون کناره ها.رفته بودیم با بچه ها یه سفر یه روزه
یه سفری که از اولش تا لحظات برگشت خوب بود.
کلی خوش گذشت. خوب پیشنهادای یه آدم... باعث شد تا تصمیم بگیرم که دیگه با این اکیپ جایی نرم
نتیجه گیری:هیچوقت با آدمایی که باهاتون مچ نیستن جایی نرین.


۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه

اولین داستان کوتاه من

ایستادن برایم مقدس است
به سان ببر تیز پا میدوید.برای چه نمیدانم. ناگهان ایستاد.به پشت سرش نگاهی انداخت،در پی او نمیآمد.
کسی پشت سرش نبود. ناراحت شد.پیش خودش فکر کرد حتما دوستش نداشته که ندویده،
یا اینکه وسط راه شخص دیگری تندتر میدویده،پشت سر او حرکت کرده،
پس یقین کرد که آن شخص دیگر را دوست داشته. یانه وقتی با او فرار می کرده راهش را کج کرده و از یک راه دیگر رفته تا به یک مقصد دیگری برسد تا سرنوشتش جدا شود. یانه وقتی عقب تر از او بوده چیز جالبی سرگرمش کرده و او یادش رفته که میباید میدویده
برگشت.
وقتی برگشت دید همانجایی که شروع به دویدن کرده بود ایستاده.
پرسید:چرا ایستاده ای؟
گفت:تو فرار کردی ،دویدی،من ایستادم،یا شکست بخورم یا شکست بدهم.
ایستادن برایم مقدس است
.

دومین شعر من

سخت ترین سختی ها را کشیدم به رنگ سفید روشن،
برای اینکه با تو باشم.
سخت ترینها را آسان کردی تا با من نباشی،
غنچۀ سرد سرمه ای!


۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

نو عید


نو عید علی اصغر رو هم گذروندیم.
با خاطراتی که با هم داشتیم و همه...
جاش خالیه مثل چند وقتی که گذشت و جاش خالی بود.

۱۳۸۸ اسفند ۲۹, شنبه

نوروز یکی از کهن‌ترین جشن‌های به جا مانده از دوران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان است و هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران نوروز را جشن می‌گیرند. زمان برگزاری نوروز، در آغاز فصل بهار است. نوروز در ایران و افغانستان آغاز سال نو محسوب می‌شود و در برخی دیگر از کشورها تعطیل رسمی است.

مجمع عمومی سازمان ملل در نشست ۲۳ فوریه ۲۰۱۰ خود، ۲۱ ماه مارس را به‌عنوان روز جهانی عید نوروز، با ریشهٔ ایرانی به‌رسمیت شناخت و آن را در تقویم خود جای داد. در متن به تصویب رسیده در مجمع عمومی سازمان ملل، نوروز، جشنی با ریشه ایرانی که قدمتی بیش از ۳ هزار سال دارد و امروزه بیش از ۳۰۰ میلیون نفر آن را جشن می‌گیرند توصیف شده‌است.[۱]

پیش از آن در تاریخ ۸ مهر ۱۳۸۸ خورشیدی، نوروز توسط سازمان علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد، به عنوان میراث غیر ملموس جهانی، به ثبت جهانی رسیده‌بود